کوچه لیلا
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ ازجام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب ازچه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا رابه دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم ازلیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
شعر گرگ درون از فریدون مشیری
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند
خلق و خوى گرگ پیدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مىکنند
این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
به سلامتیه ...
+ به سلامتی دوستایی که بجای اینکه ترکمون کنن ، درکمون کردن ..
+ به سلامتی دوستایی که نیازی به ما نداشتن ، اما نیازمندی هامون رو برطرف میکردن ..
+ به سلامتی دوستایی که ، گفتیم برو ، نرفتن ..
+ به سلامتی دوستایی که وقتی دلت از دنیا گرفته ، با یه دلقک بازی یادت میاره کنارته ..
+ به سلامتی دوستایی که ، وقتی همه میرن از کنارت ، اون میاد میشینه کنارء حوض ء دلت و میگه :
"آروم باش .. ما باهمیم .. صبر میکنیم تا درست شه .."
.......
گاهی اگر دعایت مستجاب نشد....
گوشه ای تنها بنشین.....
زانوهایت را بغل گیر و یک دل سیر گریه کن....
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:
خدایااااااااااااا................
ببخش ان گناهانم را که دعایم را حبس کرده است........
سلامتی رفقایی که:
دعا دارن,ادعا ندارن
نیایش دارن,نمایش ندارن
حیا دارن,ریا ندارن
رسم دارن,اسم ندارن
"سلامتی خودت"
شعر زیباییاز ویکتور هوگو
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد
و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد.
و پس از تنهاییت نفرت از کسی نیابی آرزومندم که اینگونه پیش نیاید،
اما اگر هم پیش آمد بدانی چگونه به دور از نا امیدی زندگی کنی
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی
از جمله دوستان بد و ناپایدار
برخی نادوست و برخی دوستدار
که دستِکم یکی در میانشان بیتردید مورد اطمینان باشد
و چون زندگی به این گونه است برایت آرزومندم دشمن نیز داشته باشی
نه کم نه زیاد درست به اندازه
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد
که دستِکم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد تا که زیاده به خود غرهّ نشوی
و نیز آرزومندم که مفید فایده باشی
نه خیلی غیر ضروری تا در لحظات سخت و دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سر پا نگه دارد
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
چون این کار سادهای است بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبرانناپذیر میکنند
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی
و امیدوارم اگر جوان هستی خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیدهای، به جواننمایی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم نا امیدی نشوی چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
ولازم است بگذاریم در ما جریان یابند امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرندهای دانه بدهی، و به آواز سهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد
چرا که به این طریق احساس زیبایی خواهی یافت
به رایگان امیدوارم که دانهای هم بر خاک بفشانی هرچند خرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد
بهعلاوه آروزمندم پول داشته باشی زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یکبار پولت را جلوی رویت بگذاری و بگویی این مال من است
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است
و در پایان اگر مرد باشی آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان باز هم از عشق حرف برانید
تا از نو بیاغآزید اگر همه اینها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم.